سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ اطلاع رسانی استاد جباری چهاربرج

افسران - خدا اصلا عجله نداره





طبقه بندی: اخلاق
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 آبان 27 توسط جباری | نظر بدهید

افسران - بدون شرح





طبقه بندی: گوناگون
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 آبان 27 توسط جباری | نظر

افسران - سرنوشت قاتلان امام حسین (ع)





طبقه بندی: گوناگون
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 آبان 27 توسط جباری | نظر بدهید

تقدیم به همه ، دوستتان دارم





طبقه بندی: عکس
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 آبان 12 توسط جباری | نظر





طبقه بندی: عکس
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 آبان 12 توسط جباری | نظر بدهید
سری جدید طنز تا حالا دقت کردین ؟!


تا حالا دقت کردین وقتی یه چیزی رو می خواین پیدا کنین عمرا پیدا نمی شه

ولی خیلی چیزای دیگه ای که یه عالمه قبل گم کرده بودین رو پیدا می کنین


 

تا حالا دقت کردی وقتی سرت درد می کنه
همه صداها چند برابر بلندترن و حتی صدای پای مورچه رو هم می شنوی



 

تا حالا دقت کردین وقتی تو تخت دراز می کشید اما خوابتون نمیاد
ساعت ها با هم سر صدای تیک تاک کل میندازن


 

تا حالا دقت کردین تا آدم شارژ نداره هی واسش اس میاد و هی ملت میس می ندازن و اینا
ولی وقتی آدم شارژ داره حتی به یکیم که اس می ده اون جوابشو نمی ده؟



 

تا حالا دقت کردین پلنگ صورتی ناف نداره؟


 

تا حالا دقت کردین وقتی یه چیزی از دستتون میوفته زمین
به پرت ترین نقطه ی ممکن می افته بعد باید یه سال بگردی پیداش کنی



 

تا حالا دقت کردین خیلی وقتا وقتی می خواید برید بیرون عجله هم دارید لباس مناسب چروکه؟


 

تا حالا دقت کردین که وقتی با مداد می نویسین تو 10 صفحه یه غلط هم ندارید
ولی وقتی با خودکار می نویسید هی خط خوردگی و غلط پیش میاد؟


 

تا حالا دقت کردین هرچی مهمونی رسمی تره میزان خارش جاهای حساس هم به مراتب بیشتره


 

تا حالا دقت کردین روزشماری می کنیم مدرسه تموم شه
بعد که تموم می شه دپرس می شیم شروع می کنیم به روز شماری برای شروعش



 

تا حالا دقت کردین وقتی آب قطع میشه
همون لحظه تشنتون میشه ولی حالت عادی کلا یادتون میره آب بخورین؟


 

تا حالا دقت کردین سال تا سال تلوزیون نمی بینین
بعد وقتی میخواین بعد قرنی یه فیلم ببینین برق ها میره؟



 

تا حالا دقت کردین وقتی کار دارین کل اد دلیست یاهوتون آنن ولی در بقیه موارد دریغ از یک نفر…


 

تا حالا دقت کردین وقتی اعصاب ندارین یه مگس میاد می شینه رو صورتتون
آدم یا اعصابش خورد تر میشه یا میزنه فک خودشو میاره پایین



 

تا حالا دقت کردین ناخوانا ترین نوشته روی محصولات خوراکی، قیمت و تاریخ انقضاشونه؟


 

تا حالا دقت کردین کالاهای بسته بندی شده از اونجایی که نوشته (از اینجا باز کنید) باز نمیشن!


 

تا حالا دقت کردین که بوق پرادو شبیه بوق پیکان می مونه؟


 

تا حالا دقت کردین دقیقا هموون روزی که می خواین برین بیرون یا درس دارین یا تمام کانالا توپترین فیلمهای سالو میزاره


 

تا حالا دقت کردین نظریات کارشناسان فوتبال همیشه برعکس هواداراس.


 

تا حالا دقت کردین وقتی مردم می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن؟

 




طبقه بندی: گوناگون
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 آبان 12 توسط جباری | نظر





طبقه بندی: عکس
نوشته شده در تاریخ جمعه 92 آبان 10 توسط جباری | نظر

افسران - دزد عبا و عمامه ...





طبقه بندی: اخلاق
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 آبان 8 توسط جباری | نظر بدهید

افسران - کی گفته امام تنهاست؟!!!  عمارها هستن...!





طبقه بندی: گوناگون
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 آبان 8 توسط جباری | نظر بدهید

 

الهام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به طلبه فقیر



شب امیرالمؤمنین را در خواب مى‌بیند که آن حضرت به او مى‌فرماید: اگر مى خواهى در نجف باشى اینجا همین نان و ماست طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى‌خواهى باید در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون صاحبخانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند.



 یکى از طلبه‌هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى‌دارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل‌هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده‌اید در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!

http://www.dl.omidemontazeran.ir/2013/07/OMIDEMONTAZERAN.IR_.jpg
شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند.


 پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!!

 بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند.

  پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .

وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: به آسمان رود و کار آفتاب کند

 فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .

 مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟

گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .

http://www.alvershop.com/images/DownloadPics/islamic/Imam-ali/Emam_ali%20_Alvershop.com%20(14).jpg

 هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .


 آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .

چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟

راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .

 طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟

راجه گفت : من گفته بودم:

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

 طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .

راجه سجده شکر کرد و خواند: به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند/ به آسمان رود و کار آفتاب کند

 منبع : کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان




طبقه بندی: اخلاق
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 آبان 8 توسط جباری | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.