وجوب و ارزش توبه
شکی نیست که از نظر عقل و شرع بر انسان واجب است خود را از امراضی که حیات جسم را به خطر می اندازند حفظ کند.
بنابراین دوری از مرض گناهان،و خطاها و اشتباهات مهلک که حیات ابدی را تهدید می کنند به طریق اولی واجب است.
خدای تعالی می فرماید:(توبوا الی الله جمیعا ایها المومنون لعلکم تفلحون)(نور-31)
پیامبر اکرم می فرمایند:تائب حبیب خداست،کسی که توبه می کندمثل کسی است که گناه نکرده است
امام باقر علیه السلام می فرماید:سرور و خوشحالی خدا –بخاطر توبه بندگان-از سرور و خوشحالی مردی که زاد و راحله خود را در شب تاریکی گم کرده،سپس انرا می یابد بیشتر است.
طبقه بندی: اخلاق
حضرت آیه اللّه العظمی جهانگیر خان قشقائی رضوان اللّه تعالی علیه که یکی از عرفای زمان خودش بود که شاگردانی مانند آیه اللّه العظمی بروجردی شهید آیه اللّه سید حسن مدرس و مرحوم ارباب اصفهانی و... می باشد، ایشان قبلا از افراد افراطگر در معصیت بوده و در قبیله ها تار زنی می کرده . (گاهی می بینم که حرف حق در بسیاری از گوشها اثر ندارد، سخنان نصیحت کنندگان بر جان بسیاری از گمراهان همچون بارش باران و تخم گیاه در شوره زار است . اما اگر دلی آماده باشد و جانی پاکیزه گردد یک سخن کوتاه نیز برای ایجاد تحول ودگرگونی درون آن کافی است). مرحوم آیه اللّه جهانگیر خان قشقائی یکی از انسانهایی است که چنین دل آماده ای را در سینه داشت، در احوال زندگی او می نویسند، از دوران جوانی، تا چهل سالگی همچون سایر افراد ایل قشقائی به دامپروری و پرورش اشتغال داشته و با تارزنی و آلات موسیقی افراد را به سوی خود جلب می کرده در هر مجلس شادی و معصیتی که وجود داشته شرکت می کرده او در یکی از تابستانها که ایل قشقایی به ییلاق سیمیرم آمده بود (بخشی از اصفهان است) برای فروش فرآورده های دامی و خرید نیازمندیهای خود و عائله اش به اصفهان میرود. در آن شهر بزرگ پس از انجام کارهای ضروری در بازار برای تعمیر تار شکسته ای که همراه داشته از شخص پیرمردی سراغ استاد یحیی ارمنی تارسازی را می گیرد آن پیر روشن ضمیر ضمن راهنمایی و معرّفی استاد یحیی ارمنی تارساز، اندرز وار به او میگوید: حق است که پی کار بهتری روی و دانش آموزی، و اگر راست میگوئی برو اول تار وجود خود را درست کن و از این کارها دست بردار خوب شو دیگر. این سخن چنان در دل و جان جهانگیر خان اثر میگذارد و شوری به پا میکند که از همانجا ترک ایل کرده و رحل اقامت در اصفهان که در آن زمان دارالعلمی مشهور بوده است می افکند و در مدرسه صدر که از معروفترین مدارس حوزه علمیه اصفهان و مجمع فقیها و حکیمان بزرگ بوده است حجره ای برای سکونت اختیار می کند... او ازکارهای خود توبه کرده و با عشق و علاقه وافری که از نصیحت آن پیر روشن دل ناشناس در نهادش برانیگخته شده بود به تحصیل علوم دینی و عرفانی می پردازد و طولی نمی کشد که از زبده ارباب فضل و بلاغت و قدوه اصحاب مجد و فصاحت و... می گردد. برای درک قدر و منزلت پوشیده و ناشناخته او کافی است که بدانیم اشخاصی مثل آیت اللّه العظمی بروجردی مرجع شیعیان و شهید سید حسن مدرس روحانی مبارز از شاگردان او بوده اند.
قصص التوابین یا داستان توبه کنندگان / علی میرخلف زاده
طبقه بندی: اخلاق-داستان
امام باقر علیه السلام می فرماید:حسد ایمان را می خورد،همان طور که آتش هیزم را.
امام صادق علیه السلام می فرماید:آفت دین حسد وعجب و فخر فروشی است.
در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
شخص حسود قبل از اینکه به دیگری زیان برساند خود را زیان بار کرده مانند ابلیس که برای خود لعنت و برای آدم برگزیدگی و هدایت و ترقی به محل حقایق پیمان الهی و نبوت را به ارمغان آورد.
پس محسود باش و حسود نباش زیرا میزان حسود سبک است و پیوسته میزان محسود را سنگین می کند.
و چون رزق قبلا تقسیم شده،حسد سودی به حسود و ضرری به محسود نمی رساند،ریشه حسد کوری قلب و انکار فضل پروردگار است و این دو،بالهای کفرند،بوسیله حسد انسان دچار حسرت ابدی شده و در چنان مهلکه ای می افتد که هرگز از آن نجات نمی یابد.حسود توبه ندارد زیرا برکار خود مصراست و به آن معتقد،و بر این حالت سرشته شده است.بدون دلیل حسد می ورزد و سرشت انسان تغییر پذیر است اگر چه معالجه شود.
غبطه
حسد همیشه در مورد نعمت پیدا می شود،هنگامی که نعمتی به بنده ای عطا می شود کسی که ناظر بر تنعم اوست ،یکی از دو حالت در او پیدا می شود:
الف)اینکه از وجود نعمت ناراحت باشد و زوال آنرا نیز آرزو کند این حالت حسد نامیده می شود.
ب)اینکه از وجود نعمت ناراحت نباشد و زوال آن را نیز آرزو نکند ولی مایل باشد که او هم از چنان نعمتی برخوردار باشد،این حالت غبطه یا رقابت نامیده می شود«که بر عکس حسد از صفات پسندیده و موجب رشد و تحرک انسان است»
پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:مومن رقابت می کند و کافر حسد می ورزد.
منبع:کتاب اخلاق شبر ص 255
طبقه بندی: اخلاق
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
شَرُّ الْأَمْوَالِ مَا لَمْ یُخْرَجْ مِنْهُ حَقُّ اللَّهِ.بدترین مالها مالى است که حق خداى بزرگ از آن داده نشده باشد! عیون الحکم و المواعظ (للیثی) ؛ ص294
بدنیا بدترین مال است آنحال ****که حق الله باشد اندر آن مال
هر آنکس حق مال خود نپرداخت ****زآتش بهر خود فردا مکان ساخت
طبقه بندی: اخلاق
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.
احمد شاملو
طبقه بندی: داستان

در هم همه و شلوغی این روزهایی که میگذرد،
در دعوت از اشخاص مختلف،
در احساس تکلیف کردن آقایان،
فکر کنم یادمان رفته که کسی روزهای زیادیست نیامده؛
شاید اگر با این آب و تاب دعوت از بعضی آقایان، دعوتش می کردیم تا به حال آمده بود؛
طبقه بندی: گوناگون
آنچنان که انتظار میرفت، سومین مناظره انتخاباتی تلویزیون که به موضوعات سیاسی داخلی وسیاست خارجی میپرداخت، گرمتر از دو مناظره گذشته برگزار شد و در آن مباحث مهمی مطرح شد که به صورت عینی رویکردهای هر یک از کاندیداها را برای اداره کشور در حوزه سیاست داخلی و خارجی عیان کرد.
طبقه بندی: گوناگون
دعا پشت دعا برای آمدنت،
گناه پشت گناه برای نیامدنت،
دل در گیر میان این دو انتخاب
کدام آخر؟
آمدنت یا نیامدنت؟
طرح ترک میلیونها گناه
جهت تعجیل در ظهور حضرت،
سهم ما تفکر در خود
و ترک یک گناه
طبقه بندی: اخلاق
مناظره عالم شیعی یا رئیس آمرین به معروف |
اشاره: راویان اهل تسنّن، از جمله احمد بن حنبل در مسند خود (ج 1. ص 193) به اسناد خود از عبدالرّحمنبنعوف نقل میکند که پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ فرمود: «اَبُوبَکْرٌ فِی الْجَنَّهِ، وَ عُمَرٌ فِی الْجَنّه، وَ عَلِیٌّ فِی الْجَنَّه، وَ عُثمان فِی الْجَنّهِ، وَ طَلْحَه فِی الْجَنَّه، وَ الزَُّبَیْرُ فِی الْجَنَّهِ وَ عَبْدُالرَّحمنِ بْنِ عُوفٍ فِی الْجَنَّه، وَ سَعْدُ بْنِ اَبِی وَقّاصٍ فِی الْجَنَّهِ، وَ سَعِیدُ بْنِ زَیْدٍ فِی الْجَنَّهِ وَ اَبُوعُبَیْدَهِ ابْنِ الجَّراحِ فِی الْجَنَّهِ»[1]: «یعنی: این (افراد دهگانه) در بهشت هستند: 1ـ ابوبکر، 2ـ عمر، 3ـ علی، 4ـ عثمان، 5ـ طلحه، 6ـ زبیر، 7ـ عبدالرّحمنبن عوف، 8ـ سعد وقّاص، 9ـ سعید بن زید، 10ـ ابوعُبیده جرّاح»[2]. اهل تسنّن به این حدیث جعلی، خیلی اهمیّت میدهند و نام این ده نفر را به عنوان «عَشَرَه مُبَشَّره» (بشارتشدگان دهگانه به بهشت) در مکانهای مقدّسی مانند دیوار مسجدالنّبیـصلّی اللّه علیه وآلهـ در برابر دید مردم نوشته و نصب میکنند، به طوری که چنین موضوعی، بین آنها حتّی عوام آنها مشهور شده است، اینک به مناظره زیر توجّه کنید: یکی از دانشمندان شیعی میگوید: در مدینه منّوره، برای انجام کاری به اداره «آمرین به معروف» رفتم، با رئیس آن اداره به مناسبتی، گفتگویی به میان آمد، تا این که سخن از «عَشَره مُبَشَّره» (افراد دهگانهای که پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ آنها را به بهشت بشارت داده) به میان آمد. گفتم: از شما سؤالی دارم. رئیس: بپرس. دانشمند شیعی: چگونه روا است که مردی از اهل بهشت با مردی دیگر که او نیز از اهل بهشت است، جنگ کند؟ طلحه و زبیر (که جزء آن ده نفر بهشتی است) در تحت لوای عایشه، برای جنگ با علیبنابیطالبـعلیه السّلامـ که او نیز از اهل بهشت است، وارد بصره شدند و جنگ جمل را که موجب کشتار بسیار از طرفین شد، پدید آوردند؟ با این که قرآن میفرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلُ مُؤْمِناً مُعْتَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها»: «هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، جزای او دوزخ است، و او همیشه در آن قرار دارد». (حاقهـ 44) با توجّه به این آیه، آن کسی که از دو طرف، باعث آن همه کشتار در جنگ جَمَل شد، باید اهل دوزخ باشد، و آن کس یا امام علیـعلیه السّلامـ است، و یا طلحه و زبیر؟! بنابراین به طور قطع «حدیث عشره مبشّره» دروغ محض است. رئیس: نامبردگان از دو طرف، که جنگیدند، همه مجتهد بودند، و مطابق اجتهاد خود، رأی دادند، در این صورت، آنها معذور میباشند. دانشمند شیعی: اجتهاد در مقابل سخن صریح پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ جایز نیست، مگر نه این است که همه گروههای مسلمین نقل کردهاند که پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ به علیـعلیه السّلامـ فرمود: «یا عَلِیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی»: «جنگ با تو جنگ، با من است، و صلح با تو صلح با من است». و نیز فرمود: «مَنْ اَطاعَ عَلِیّاً فَقَدْ اَطاعَنِی، وَ مَنْ عَصی عَلیِّاً فَقَدْ عَصانِی»: «کسی که از علیـعلیه السّلامـ پیروی کند، از من پیروی نموده، و کسی که با علیـعلیه السّلامـ مخالفت کند، با من مخالفت نموده است»[3]. و نیز فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، یَدوُرُ الْحَقُّ مَعَهُ حَیْثُما دارَ»: «علیـعلیه السّلامـ با حقّ است، و حقّ با علیـعلیه السّلامـ است، هر کجا علیـعلیه السّلامـ بچرخد، حقّ با او میچرخد»[4]. بنابراین، نتیجه میگیریم که در میان نامبردگان، یک طرف حقّ است، و آن علیـعلیه السّلامـ است، و حدیث عشره مبشّره، دروغ محض میباشد، زیرا، نمیتوان طرفدار باطل را، اهل بهشت دانست[5]. قابل ذکر است که: مطلب دیگر این که «عبدالرّحمنعوف» یکی از راویان این حدیث است، و خود نیز یکی از افراد دهگانه میباشد عبدالرّحمن همان کسی است که در روز شورا، بعد از وفات عمر، شمشیر به روی علیـعلیه السّلامـ کشید و به او گفت: «بیعت کن، وگرنه کشته خواهی شد»، و همین عبدالرّحمن با عثمان مخالفت کرد، و عثمان او را منافق خواند، آیا این امور، با روایت مذکور، سازگار است که طلحه یکی از آن افراد دهگانه است که به او بشارت به بهشت داده شده است؟! آیا ابوبکر و عمر، بشارت به بهشت داده شدهاند، با این که آنها موجب وفات حضرت زهراـسلاماللّه علیهاـ شدند، و حضرت زهراـسلاماللّه علیهاـ تا آخر عمر با آنها آشتی نکرد؟ (که قبلاً مدارک آن را ذکر نمودیم). آیا عمر، حضرت علیـعلیه السّلامـ را برای بیعت با ابوبکر نکشید، در حالی که میگفت: اگر بیعت نکنی کشته میشوی؟ و... و آیا طلحه و زبیر، اصرار بر قتل عثمان نداشتند، و آیا آن دو، از اطاعت امامی که اطاعتش واجب بود خارج نشدند؟ و در جنگ جمل به روی امام علیـعلیه السّلامـ شمشیر نکشیدند؟! یکی از آن ده نفر «سعدوقّاص» است، که آن روایت «عشره مبشّره» را تصدیق کرده، وقتی که از او سؤال میکنند: چه کسی عثمان را کشت؟ در پاسخ میگوید: «عثمان به شمشیری که عایشه آن را بیرون کشید، و طلحه آن را تیز کرد، و علیـعلیه السّلامـ آن را مسموم نمود کشته شد». آیا با این همه رودررویی که این افراد با همدیگر داشتند، میتوان گفت همه آنها اهل بهشت هستند، قطعاً نه. وانگهی حدیث «عشره مبشّره» از نظر سند، مخدوش و مردود است، زیرا سند این حدیث به یکی از دو نفر به نام عبدالرّحمنبنعوف، و سعیدبنزید، منتهی میشود، در روایت عبدالرّحمن، سلسله سندش، متّصل نیست، پس از اعتبار ساقط میگردد، و در مورد سعیدبنزید، او روایت «عشره مبشّره» را در کوفه در عصر خلافت معاویه نقل کرده است، و در عصر قبل از معاویه نقل ننموده، و همین مطلب بیانگر دستهای مرموز عصر معاویه است که در جعل این حدیث به کار افتاده است، بنابراین، حدیث «عشره مبشّره» از نظر سند و متن، مخدوش است و بیاساس میباشد. [1] . صحیح ترمذی، ج 13، ص 182ـ سنن ابیداود، ج 2، ص 264 و ... [2] حدیث دیگری با اندکی تفاوت، از «سعیدبنزید» نیز نقل شده است. (الغدیر، ج 10، ص 118). [3] . مناقب ابن مغازلی، ص 50ـ مناقب خوارزمی، ص 76 و 24 و ... [4] . کنزالعمال، ج 6، ص 157، الامامه و السّیاسه، ص 73 ـ مجمع الزّوائد هیثمی، ج 7، ص 235 و ... [5] . مناظرات فیالحرمین الشریفین، آیت الله سیّد عبدالله شیرازی، مناظره 6. |
طبقه بندی: عقاید
