سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ اطلاع رسانی استاد جباری چهاربرج

من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی !

داخل ات...اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
گفت: نه!

گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.

گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
گفتم :

دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است!!!!.

برگرفته از وبلاک:تمنای ظهور





طبقه بندی: اخلاق
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 خرداد 23 توسط جباری | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.