نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 93 اردیبهشت 10 توسط
جباری | نظر
شخصی را پیش یکی از خلفا بردند. آن فرد چون خلیفه را دید که بر تختی نشسته و دیگران پایین تخت او ایستاده اند، خطاب به او گفت: سلام برتو، ای خدا! خلیفه گفت: من خدا نیستم. آن شخص بار دوم گفت: سلام بر تو، ای جبرائیل! خلیفه گفت: من جبرائیل نیستم. آن فرد گفت: تو که نه خدایی و نه جبرائیل، پس چرا آن بالا نشسته ای؟ بیا پایین و با مردمان بنشین!
طبقه بندی: طنز
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 شهریور 31 توسط
جباری | نظر
کلاغ رو درخت پیتزا میخورد روباه گفت:
چه سری چه دمی، یه آواز بخون،
کلاغ پیتزا زد زیر بغلش و گفت :
آن موقع که گولم زدی کلاس دوم بودم الان لیسانسم !
روباه میگه:
میبینم پیر شدی پروبالت ریخته،
کلاغ تا بالهاشو باز میکنه پز بده پیترا میفته،
روباهه پیتزا رو برمیداره میگه
اوسگل اون موقع منم سرباز معلم بودم حالا استادم!!!
طبقه بندی: طنز
نوشته شده در تاریخ شنبه 92 تیر 1 توسط
جباری | نظر بدهید