سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ اطلاع رسانی استاد جباری چهاربرج

 

نسیم کرامت وزیدن گرفته

و باران رحمت چکیدن گرفته


مبادا بدوزی نگاه دلت را به مردم

که بازار یوسف فروشی در این دوره بد شدیدا گرفته


خدایا !

به رو ی درخشان مهدی

به زلف سیاه و پریشان مهدی


به قلب رئوفش که دریای داغ است

به چشمان از غصه گریان مهدی


به لبهای گرم علی یا علی اش

به ذکر حسین و حسن جان مهدی


به دست کریم و نگاه رحیمش

به چشم امید فقیران مهدی


به حال نیاز و قنوت نمازش

به سبحان سبحان سبحان مهدی


به برق نگاه و به خال سیاهش

به عطر ملیح گریبان مهدی


به حج جمیلش به جاه جلیلش

به صوت حجازی قران مهدی


به صبح عراق و شبانگاه شامش

به آهنگ سمت خراسان مهدی


به جان داده های مسیر عبورش

به شهد شهود شهیدان مهدی


مرا دائم الاشتیاقش بگردان

مرا سینه چاک فراقش بگردان


تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا

مرا هم دم و محرم و هم رکاب

سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

یا مهدیــــــــــــــــــــــــــــــــ

مددیــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

                                





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 تیر 17 توسط جباری | نظر بدهید

دلم هوای حرم کرده خوب می دانم

گرفته ظرف وجودم رسوب می دانم

تمام حال دلم را نوشته پای ضریح

همان فرشته ی وقت غروب میدانم

میان شرق نگاه تو عشق با حسرت

سروده باز می آیی جنوب میدانم

دوباره معجزه ی صحن چشمهای شماست

همین که کرده مرا میخکوب میدانم

دوباره با غزلی تشنه در عزای شما

...دلم هوای حرم کرده خوب میدانم






طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 تیر 10 توسط جباری | نظر بدهید





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 تیر 6 توسط جباری | نظر بدهید

 

 شعر خدا,شعر راجع به خدا

 بنگاه دنیا

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قلب مرا وا نکرد

یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است

و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم
 

 

 

 





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 تیر 4 توسط جباری | نظر بدهید

 

شعر,شعرامام زمان,شعر برای امام زمان,شعرهای امام زمان

 

 

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
شعر از*علی اکبر لطیفیان*





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 تیر 2 توسط جباری | نظر بدهید

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم؟

 

در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم

بگذار خاک پای تو را توتیا کنم

 

امّید زندگانی من ، مهدی عزیز!

من آمدم به درگه تو التجا کنم

 

با این زبان الکن و این طبع نارسا

هر جا روم برای ظهورت دعا کنم

 

جبریل مفتخر به گدایی کوی توست

لایق نیَم گدای تو خود را صدا کنم

 

با نامه ای سیاه به درگاهت آمدم

شاید تو را ز آمدن خود رضا کنم





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 خرداد 29 توسط جباری | نظر بدهید

کشتی نساز ای نوح

طوفان نخواهد آمد

بر شوره زار دلها

باران نخواهد آمد

شاید به شعر تلخم

خرده بگیری اما

جایی که سفره خالیست

ایمان نخواهد آمد

رفتی کلاس اول

این جمله را عوض کن

آن مردتا نیاید

باران نخواهد آمد

 






طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 خرداد 29 توسط جباری | نظر

وقتش رسیده  حال و هوایم عوض شود

با  سار  ِ پشت پنجره  جایم عوض شود

هی کار دست من بدهد   چشم های تو

هی  توبه بشکنم  و  خدایم  عوض شود

با بیت های  سر زده  از سمت ِ ناگهان

حس  می کنم  که قافیه هایم عوض شود

جای تمام  گریه ،  غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه ِ خنده ی بی غم    عوض شود

سهراب ِ شعرهای من   از دست می رود

حتی اگر عقیده ی  رستم عوض شود

قدری کلافه ام    و هوس کرده ام  که باز

در بیت های بعد ،  ردیفم عوض شود

حـوّای جا گرفته  در این  فکر رنج ِ تلخ

انگــار  هیچ وقـت  به آدم  نـمی رسد

تن  داده ام  به این که بسوزم در آتشت

حالا  بهشت هم  به  جهنم  نمی رسد

با این ردیف و قافیه  بهتر  نمی شوم !

وقتش رسیده  حال و هوایم  عوض شود

 





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 خرداد 29 توسط جباری | نظر بدهید
گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب
گر پدر رفت، تفنگ پدری هست هنوز

گرچه نیکان همگی بار سفر بر بستند
شیر مردی چو علی خامنه ای هست هنوز

گر امام شهدا نیست کنون در برمان
خلف صالح و مظلوم علی هست هنوز




طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 خرداد 26 توسط جباری | نظر

 

 

ای پاسخ گرامی ِ اَمّن یُجیب ها

 

تعجیل کن به خاطر ِ ما ناشکیب ها

 

چشم جهان به چشمه دستان سبز توست

 

جاری شو از ورای فراز و نشیب ها

 

تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست ؟

 

خون ِ مسیح مانده به روی صلیب ها !

 

برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن

 

ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها

 

تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم

 

ای پاسخ گرامی اَمّن یُجیب ها 

 





طبقه بندی: شعر
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 خرداد 20 توسط جباری | نظر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.