فرض کن حضرت مهدی(عج)به تو میهمان گردد،
ظاهرت هست چنانکه خجالت نکشی؟!
باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟!
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟!
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟!
پول بی شبهه و سالم ز همه دارائیت داری؟!
آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟!
حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟!
با چنین شرط که در حافظه اش دستی نبری!!
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران
میتوان گفت ترا شیعه ی اثناء عشری؟!
طبقه بندی: شعر
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
دست من و نگاه شما ایهاالعزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم...
از کوره راه های بلا ایهاالعزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ایهاالعزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
iین کاسه را...فاوف لنا...ایهاالعزیز
ما جان ومال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایهاالعزیز
.. .دستم تهی است راه بیابان گرفته ام
محتاج یک نگاه تو یا ایهاالعزیز
شاعر مریم سقلاطونی
طبقه بندی: شعر
از میان اشک ها خندیده می آید کسی
خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پیچیده می آید کسی
کهکشانی از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچیده می آید کسی
خواب دیدم , خواب دیده در خیالی دیده اند
از شب ما روز را پرسیده می آید کسی
طبقه بندی: شعر
ساعات عمرمن همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیرکه آب ازسرم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا، شمار درد دلم، بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
طبقه بندی: شعر
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری بهخـروسِ سـحری ، نیســت دگر
دیـر خوابیده و برخاسـتــنـش دشـوار اسـت
کوک کن ساعتِ خویش !
که مــؤذّن،شبِ پیـش دسته گل داده به آب
و در آغــــوشســــــــحر رفــتــه به خــــــواب ...
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ که ــسحر برخیزد
شاطران با مددِ آهـــن و جوشِ شـیرین دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که ســــــــــــــحر گــاه کـــســـــــــی
بقــچه در زیربغل ، راهــــــیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِدمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفـــتــــــــــگر مُــــــرده و ایـــن کوچـــــهدگر
خالی از خِش خِــشِ جارویِ شبِ رفتگراست
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکـــیان ها همه مستِ خوابند
شـــــــــــــــــهرهـــــــــــــــــــم . . .
خـــوابِ اینــترنتیِعصـــرِ اتم مـــی بیــند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در ایـــن شـــــهر ، دگـر مســتی نیســـت
که تو وقتِسحر،آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه یزیرِ لبـــش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِســــحری نیســت دگر ،
و در ایـــن شــهر ســـحرخیزینیســـــــــت
و ســــــــــحر نـــــــــــــزدیکاســـــــــــت.....
طبقه بندی: شعر
پیامک عاشقانه / از امام خامنه ای به امام خمینی (ره)
عارفان را شور و مستی از نی است
من خمینی را ستایم چون که او
هم خم است و هم میاست و هم نی است
شعر از امام خامنه ای
طبقه بندی: شعر
«شعر امام زمان»
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
طبقه بندی: شعر